ترجمه الميزان ج1 213 داستان آدم بنقل تورات ..... ص : 213
در فصل دوم از سفر اول كه سفر خلقت است، ميگويد: خدا آدم را از خاك خلق كرد، و سپس دم حيات را در بينى او بدميد، پس نفسى ناطق شد، و خدا بهشتهايى در ناحيه شرقى عدن بكاشت، و آدم را كه خلق كرده بود بدانجا برد، و خدا از زمين همه رقم درخت برويانيد، و منظرههاى آنها را نكو كرد، و ميوههايش را پاكيزه ساخت، و درخت حيات را در وسط آن باغها بكاشت، و درخت معرفت خير و شر را نيز، و نهرى از عدن بسوى آن باغها بكشيد، تا آنها را آبيارى كند، و آن نهر را چهار شقه كرد، اسم يكى از آنها نيل بود، و اين نيل بتمامى شهر ذويله كه طلا در آنجاست، احاطه داشت، طلا و همچنين لؤلؤ، و سنگ مرمر آن شهر بسيار خوبست، و نام نهر دومى جيحون بود، كه بسر تا سر شهر حبشه احاطه دارد، و نام نهر سوم دجله است، كه از ناحيه شرقى موصل مىگذرد، و نام نهر چهارم فرات است.
ترجمه الميزان ج1 309 بحث روايتى(شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته و در باره داستان گاو بنى اسرائيل) ..... ص : 308
گفتند: حالا حق مطلب را اداء كردى، و چون بجستجوى چنين گاوى برخاستند غير از يك رأس نيافتند، آنهم از آن جوانى از بنى اسرائيل بود، و چون قيمت پرسيدند گفت: به پرى پوستش از طلا، لا جرم نزد موسى آمدند، و جريان را گفتند: دستور داد بايد بخريد، پس آن گاو را بان قيمت خريدارى كردند، و آوردند.
ترجمه الميزان ج1 444 معارف دينى بطور مستقيم هيچ ربطى به طبيعيات و اجتماعيات ندارند ..... ص : 443
و اما اينكه گفت: (شرافت انبياء و معابد و هر امرى كه منسوب به انبياء است مانند بيت و حجر الاسود، از قبيل شرافت ظاهرى نيست، بلكه شرافتى است معنوى كه از تفضيل الهى ناشى شده است) سخنى است حق، و لكن اين را هم بايد متوجه ميشد، كه همين سخن حقيقتى دارد، آن حقيقت چيست؟ و آن امر معنوى كه در زير اين شرافت هست كدام است؟ اگر از آن معانى باشد كه احتياجات اجتماعى هر يك را براى موضوع و مادهاش معين مىكند، از قبيل رياست، و فرماندهى در انسانها، و ارزش و گرانى قيمت، در مثل طلا و نقره، و احترام پدر و مادر و محترم شمردن قوانين و نواميس، كه معانيش در خارج وجود ندارد، بلكه اعتبارياتى است كه اجتماعات بخاطر ضرورت احتياجات دنيوى معتبر شمرده، در بيرون از وهم و اعتبار اجتماعى اثرى از آن ديده نميشود.
ترجمه الميزان ج1 445 اينگونه بيانات الهى و ظواهر دينى پردههايى است كه بر روى اسرارى انداخته شده ..... ص : 445
راستى چقدر خوب بود مىفهميديم اين آقايان با آياتى كه در خصوص زينتهاى بهشتى و تشرف اهل بهشت به طلا و نقره سخن ميگويد، چه معامله ميكنند؟ با اينكه طلا و نقره دو فلز هستند، كه به غير از گرانى قيمت كه ناشى از كميابى آنها است؟ هيچ شرافتى ندارند؟ از ايشان مىپرسيم: منظور از احترام و تشريف اهل بهشت بوسيله طلا و نقره چيست؟ و داشتن طلا و نقره و ثروتمند بودن در بهشت چه اثرى دارد؟ با اينكه گفتيم اعتبار مالى تنها در ظرف اجتماع معنا دارد، و در بيرون از اين ظرف اصلا معنا ندارد، آيا براى اين گونه بيانات الهى، و ظواهر دينى وجهى به غير اين هست، كه بگوئيم اين ظواهر پردههايى است، كه بر روى اسرارى انداختهاند؟
ترجمه الميزان ج1 618 بحث فلسفى(در باره حب و دوستى و محبت خدا) ..... ص : 618
يكى از حقايقى كه ما در و جدان خود مىيابيم و كسى نمىتواند منكر آن شود، حقيقتى است كه نام آن را حب و به فارسى دوستى مىگذاريم مانند دوست داشتن غذا، زنان، مال، جاه و علم كه دوستى اينها پنج مصداق از مصاديق حب هستند كه هيچ شكى در وجود آن در دل خود نداريم، و نيز شكى نيست در اينكه ما كلمه دوستى و حب را در اين پنج مصداق به يك معنا و بر سبيل اشتراك معنوى استعمال مىكنيم نه بر سبيل اشتراك لفظى، (مانند كلمه (عين) كه هم بمعناى چشم است، هم چشمه، هم زانو، هم طلا و هم چند معناى ديگر)، حال بايد ديد با اينكه حب در اين پنج مصداق معانى مختلفى دارد، چرا كلمه (حب) در همه بيك جور صادق است؟ آيا براى اينست كه اختلاف آن معانى اختلاف نوعى است يا اختلافى ديگر است.
ترجمه الميزان ج2 274 نتايج اعمال نيك و بد افراد و جوامع در اين عالم ..... ص : 272
و وقتى بلاها و مصائب يكى پس از ديگرى مىرسد، مردم در مقابل اين نيز مانند نعمتها دو جورند، اگر مردمى و يا فردى باشند صالح، اين مصيبتها براى آنان فتنه و آزمايش است، و خدا بوسيله آن بندگان خود را مىآزمايد، تا خبيث از طيب و پاك از ناپاك جدا و متمايز شود، و مثل امت صالحه و فرد صالح كه گرفتار آنها مىگردد، مثل طلا است كه گرفتار بوته آتش و محك آزمايش مىشود، تا خالصش از ناخالص مشخص شود.
ترجمه الميزان ج2 384 رواياتى در مورد طلاق خلع و مبارات ..... ص : 381
لذتى است كه تشبيه به عسل شده، و اگر" هاى" تصغير در آخرش آوردهاند براى اين است كه" عسل" غالبا مؤنث استعمال مىشود، بعضى هم گفتهاند براى اين است كه" هاء" نامبرده بر يك قطعه از عسل دلالت كند هم چنان كه وقتى مىخواهند يك تكه طلا را نام ببرند مىگويند:" ذهبة"، اين بود گفتار صاحب صحاح. و در اينكه امام فرمود:" و عسيله او را بچشد" اقتباسى از كلام رسول خدا (ص) شده كه در داستان مردى به نام رفاعة فرمود:" لا حتى تذوقى عسيلته و يذوق عسيلتك"، و داستان وى چنين بود:
ترجمه الميزان ج2 618 هر عملى كه مورد رضايت خدا باشد و براى خدا انجام شود فى سبيل الله است و هر نفقهاى در راه خدا صدقه مىباشد ..... ص : 617
و در الدر المنثور است كه ابن جرير در تفسير آيه:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ" از على بن ابى طالب روايت كرده كه فرمود: يعنى از طلا و نقره و در معناى جمله:" وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ" فرمود: يعنى از گندم و خرما و هر چيزى كه زكات در آن واجب است.
ترجمه الميزان ج2 651 بحث روايتى(شامل رواياتى در ذيل آيات مربوط به ربا) ..... ص : 650
مؤلف: دانشمندان اسلامى در آنچه كه ربا در آن حرام است اختلاف كردهاند مذهب اهل بيت ع اينست كه ربا تنها در پول، طلا و نقره و هر جنسى است كه كيل و يا وزن مىشود و چون مساله فقهى است و مربوط به بحث ما كه تفسير است نمىباشد لذا از بحث بيشتر پيرامون آن صرفنظر نموديم.
ترجمه الميزان ج2 657 بحث علمى(تحليل علمى ربا و مفاسد اجتماعى و اقتصادى آن با اشارهاى به: تاريخچه ملكيت، قيمت گذارى، پول، معاملات...) ..... ص : 656
ليكن چند چيز باعث شد تا در مساله معاملات اشكال پديد آيد، يكى اينكه كالاهايى كه در اثر عملكرد انسانها به دست مىآيد يك جور نيست، و به تمام معنا با هم تفاوت دارند، دوم اينكه احتياج انسانها به همه آنها يكسان نيست نسبت به بعضى احتياج شديد و نسبت به بعضى ديگر كم است، سوم اينكه همه آن كالاها هميشه به يك اندازه موجود نيست، بعضى از آنها كمتر يافت مىشود، مثلا انسان ميوه را مىخواهد براى خوردن، و الاغ را براى بار بردن، و آب را براى نوشيدن و طلا و جواهرات را براى زينت دادن و به گردن انداختن و يا انگشتر نمودن و آن را در انگشت كردن و ... و اينها هر كدام براى خود ارزش و قيمتى جداگانه دارد، و نسبتشان به يكديگر مختلف است.
ترجمه الميزان ج2 658 بحث علمى(تحليل علمى ربا و مفاسد اجتماعى و اقتصادى آن با اشارهاى به: تاريخچه ملكيت، قيمت گذارى، پول، معاملات...) ..... ص : 656
اين اشكال بشر را وادار كرد تا براى هر چيزى قيمتى معين كند، و معيار قيمت را پول قرار داد، يعنى درهم و دينارى درست كرد، و بهاى هر چيزى را با آن سنجيد، و اين عمل را در اصل با فلزات كمياب مانند طلا و نقره انجام داد، آن را اصل و معيار همه ارزشها كرد، و بقيه كالاها و اجناس را با آن سنجيد، هم چنان كه همه وزنها (مثل گرم و مثقال و غيره) با يك معيار كلى (كيلو) سنجيده مىشود، در نتيجه يك واحد از پول طلا معيارى شد كه بهاى تمامى كالاها را با آن معين و نسبت اشياء به يكديگر را نيز با همان معيار معلوم كنند.
ترجمه الميزان ج2 658 بحث علمى(تحليل علمى ربا و مفاسد اجتماعى و اقتصادى آن با اشارهاى به: تاريخچه ملكيت، قيمت گذارى، پول، معاملات...) ..... ص : 656
ليكن كار به اينجا خاتمه نمىيافت، براى اينكه لازم بود مقياسهاى مختلفى براى هر كالايى نيز معين كنند، مثلا واحدى براى طول از قبيل ذرع و متر و امثال آن، و واحدى براى حجم چون كيل و ليتر و امثال آن، و واحدى براى سنگينى چون من و كيلو و تن و خروار و نخود و امثال آن، درست كند، در اين هنگام است كه تمامى نسبتها معلوم مىشود، و اشتباهى باقى نمىماند و معلوم شد كه مثلا يك قيراط از الماس برابر چهار دينار از طلا و فلان مقدار از آرد گندم يا ميوه يا چيز ديگر است، و يك من گندم برابر مثلا ده دينار پول يا فلان مقدار شكر و فلان مقدار از چيز ديگر است، و روشن شد كه قيراطى از الماس برابر است با چهل من آرد، و همچنين معلوم شد كه هر چيزى برابر چه مقدار از چيز ديگر است.
ترجمه الميزان ج2 658 بحث علمى(تحليل علمى ربا و مفاسد اجتماعى و اقتصادى آن با اشارهاى به: تاريخچه ملكيت، قيمت گذارى، پول، معاملات...) ..... ص : 656
بشر بعد از اين مراحل علاوه بر طلا و نقره پولهايى ديگر از مس و برنز و اسكناس و تمبر درست كرد، كه شرح مفصل آن را كتابهاى اقتصاد شرح داده، و بعد از اين مرحله كار ديگرى صورت گرفت، و آن اين بود كه (چون مردم نمىتوانستند كالاى خود را به راه دور برده، و آنچه را كه مىخواهند، از راهى دور تهيه كنند) به ناچار راههايى براى كسب و تجارت باز شد، و هر كاسب يا تاجرى مخصوص تهيه كالايى شد، تا آن را با نوعى ديگر مبادله و معاوضه كند، و از اين راه سودى به دست آورد، و اين سود نوعى زيادى است كه در قبال آنچه مىدهد مىگيرد.
ترجمه الميزان ج2 661 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
بحث علمى ديگر [ (گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره (درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها]
ترجمه الميزان ج2 662 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
خداى تعالى به همين منظور درهم و دينار يا به عبارت ديگر طلا و نقره را خلق كرد، تا حاكم و حد متوسط ميان اموال باشند، و هر مالى را با آن دو بسنجند، مثلا بگويند اين شتر صد دينار مىارزد، و صد دينار زعفران فلان مقدار مىشود، پس فلان مقدار از زعفران برابر يك شتر است، براى اينكه هر دو برابر صد دينار هستند.
ترجمه الميزان ج2 662 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
و اگر اين غرض با طلا و نقره انجام شد، براى اين بود كه براى بشر هيچ نفع و غرضى در خود آن دو نيست، نه خوردنى است، و نه پوشيدنى، و نه غير آن، و اگر خدا چيز ديگر را حد متوسط قرار مىداد كه احيانا خود آن چيز متعلق غرض واقع مىشد، چه بسا باعث مىشد اين غرض براى صاحبش موجب مزيتى شود، در حالى كه آن طرف ديگر كه به خود آن چيز غرضى ندارد اين ترجيح را نداشته باشد، در نتيجه باز هم نظام قيمتگذارى به هم مىخورد، و بهمين جهت خداى تعالى طلا و نقره را خلق كرد كه خود آنها متعلق غرض نيستند، اينجا بود كه طلا و نقره در بين مردم متداول شد، و ميان اموال به عدالت حكم كردند.
ترجمه الميزان ج2 662 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
حكمت ديگرى كه در خلقت طلا و نقره هست اين است كه اين دو فلز وسيلهاى است براى به دست آوردن هر چيزى كه به آن احتياج باشد، چون اين دو، فلزى كمياب هستند، و خود آنها متعلق هيچ غرضى قرار نمىگيرند.
ترجمه الميزان ج2 663 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
و ديگر اينكه نسبت تمامى اموال با آن دو مساوى است، پس هر كسى آن دو را داشته باشد گويى همه چيز را دارد، ولى اگر كسى يك مقدار پارچه داشته باشد، تنها يك جامه دارد نه همه چيز، و اگر صاحب جامه احتياج به غذا پيدا كند به آسانى نمىتواند نان نانوا را با جامه خود معاوضه كند، چون بسيار مىشود كه نانوا احتياجى به جامه ندارد، بلكه مثلا او فعلا محتاج به يك گاو است، (پس او ناچار بايد جامه را به دارنده گاوى كه محتاج به جامه است بدهد، و گاو او را گرفته به صاحب نان بدهد، و از او نان بگيرد، و چنين چيزى به سهولت انجام نمىشود" مترجم")، ناگزير محتاج است به چيزى كه اگر آن را داشته باشد مثل اينكه همه چيز را دارد، و حتما آن چيز بايد از نظر شكل و صورت داراى خاصيت نباشد، و از نظر كانه همه چيز باشد، چون چيزى مىتواند نسبت متساوى با اشياى مختلف داشته باشد كه خودش صورتى خاص نداشته باشد، نظير آينه كه خودش هيچ رنگى ندارد، ولى همه رنگها را نشان مىدهد، طلا و نقره هم همينطورند، يعنى خودشان به آن جهت كه طلا و نقرهاند نه غذا هستند، نه دوا، و نه غير آن، ولى وسيلهاى براى به دست آوردن هر غرضى واقع مىشوند.
ترجمه الميزان ج2 663 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
ترجمه الميزان ج2 663 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
مثال ديگر طلا و نقره حروفى چون (از- تا- در- بر) و امثال آن است كه خودشان معنايى ندارد، ولى اگر با غير خود تركيب شده و جمله تشكيل شود معنا مىدهند.
ترجمه الميزان ج2 663 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
اين بود دو تا از حكمتهايى كه در خلقت طلا و نقره است، البته حكمتهاى ديگرى نيز هست كه اگر بخواهيم همه را ذكر كنيم طولانى مىشود.
ترجمه الميزان ج2 663 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
غزالى سپس مطلبى ديگر اضافه مىكند، كه حاصلش اين است: طلا و نقره از آنجا كه به خاطر حكمتهاى نامبرده از نعمتهاى خداى تعالى هستند، اگر كسى در آن دو عملى انجام دهد كه منافى با حكمتهايى باشد كه در خلقتش منظور بود، در حقيقت به نعمت خدا كفر ورزيده است.
ترجمه الميزان ج2 663 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
و از اين بيان نتيجه گرفته كه پس ذخيره كردن طلا و نقره ظلم، و باعث ابطال حكمتى است كه در خلقت آن دو است، براى اينكه ذخيره كردن طلا و نقره، زندانى كردن حاكمى است كه بايد بين مردم حكومت كند، وقتى با زندانى كردن آن از حكومتش جلوگير شد، هرج و مرج بين مردم پيدا مىشود، چون ديگر كسى نيست كه مردم به عنوان داورى عادل به وى مراجعه كنند.
ترجمه الميزان ج2 663 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
آن گاه اين نتيجه را هم گرفته كه تهيه كردن ظرفهاى طلايى و نقرهاى حرام است، چون معناى اين عمل اين است كه به طلا و نقره نظرى استقلالى داشته باشيم، در حالى كه طلا و نقره مقصود با لذات نيستند بلكه براى ساير اغراض، به كار مىروند و خلاصه هدف نيستند، بلكه وسيلهاند، و چنين عملى ظلم است، و مثل اين مىماند كه اهل يك كشور حاكم خود را به بافندگى وادارند، يا به گرفتن ماليات گمرگ و ساير كارهايى كه طبقات بى سواد و ناآگاه هم مىتوانند انجامش دهند.
ترجمه الميزان ج2 664 بحث علمى ديگر(گفتار غزالى پيرامون طلا و نقره(درهم و دينار) و معاملات ربوى در آنها ..... ص : 661
نتيجه ديگرى از بيان خود گرفته و آن حرمت معاملات ربوى در خصوص درهم و دينار است، و گفته است: اين عمل كفر به نعمت خدا و ظلم است، براى اينكه ظلم عبارت است از اينكه چيزى را در غير آن مورد كه براى آن خلق شده، مصرف كنند، و طلا و نقره خلق شدهاند تا وسيله باشند نه هدف، چون غرضى كه در خود آنها نيست تا هدف قرار گيرد، پايان گفتار غزالى. ما در گفته غزالى نقطه نظرهايى داريم هم در اساسى كه در براى بحث پى ريزى كرده، و هم در بنائى كه روى آن پايه چيده، و نتايجى كه از آن بحث گرفته است.
ترجمه الميزان ج2 664 اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا ..... ص : 664
[اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا]
ترجمه الميزان ج2 664 اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا ..... ص : 664
اول اينكه: اگر مطلب آن طور باشد كه وى گفته، يعنى" خلقت طلا و نقره براى اين بود كه وسيله باشد نه هدف، و هيچ غرضى در خود آنها نيست"، چگونه ممكن است چيزى كه خودش ارزش ندارد، وسيله ارزيابى چيزهاى ديگر شود، و چگونه ممكن است چيزى اجناس و كالاها را با معيارى اندازهگيرى كند، كه خودش آن معيار را ندارد، آيا ممكن است طول مسافت بين دو نقطه را با چيزى به دست آورد كه خودش طول ندارد؟ و يا سنگينى و وزن يك گونى برنج را با چيزى معين كرد كه خودش وزن ندارد؟.
ترجمه الميزان ج2 664 اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا ..... ص : 664
اشكال دوم اينكه: خودش از يك طرف ميگويد: هيچ غرضى در خود طلا و نقره نيست، از طرفى ديگر مىگويد طلا و نقره كمياب هستند، و اين تناقضى است آشكار، براى اينكه كمياب بودن تصور ندارد مگر در چيزى كه مردم آن را طالبند، عزت وجود بدون مطلوبيت تصور ندارد.
ترجمه الميزان ج2 664 اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا ..... ص : 664
اشكال سوم اين است كه: اگر طلا و نقره مقصود بالذات نباشند بلكه مقصود للغير باشند، بايد بين طلا و نقره فرقى نباشد، و هر دو يك قيمت داشته باشند، و حال آنكه مىبينيم عقلا، بهاى نقره را كمتر از طلا اعتبار كردهاند.
ترجمه الميزان ج2 664 اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا ..... ص : 664
اشكال چهارم اينكه: در اينصورت بايد ساير پولها چه مسى و چه كاغذى با طلا و نقره يك ارزش داشته باشد، و نيز بايد جنسها بهاى جنس ديگر قرار نگيرند با اينكه ما با چرم، نمك و يا چيز ديگر مىخريم.
ترجمه الميزان ج2 664 اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا ..... ص : 664
1- اينست كه حرمت ذخيره كردن طلا و نقره براى اين نيست كه اين عمل طلا و نقره را مقصود بالذات مىكند، و به آن دو ارزشى استقلالى مىدهد، بلكه از آيه شريفه:" وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ، وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ ..." برمىآيد كه علت آن محروميت فقرا از روزى خوردن است، يعنى طلا و نقره بايد در راه برآوردن حوائج كه خود نياز به كار و فعاليت دارد مصرف شود، و فقرا آن را در برابر سعى و كوشش خود بگيرند، و در راه تامين حوائج شخصى خود مصرف كنند، كه توضيح بيشترش در تفسير آيه نامبرده كه آيه 35 از سوره توبه است خواهد آمد.
ترجمه الميزان ج2 665 اشكالاتى بر نظريات غزالى در باره طلا و نقره و مساله ربا ..... ص : 664
2- اينكه وى ساختن و �